جدول جو
جدول جو

معنی مصاف دادن - جستجوی لغت در جدول جو

مصاف دادن
جنگیدن جنگیدن محاربه کردن: و آنچه هیچ پادشاه را میسر نشد از مصاف دادن وکشتن او را میسر ببود
فرهنگ لغت هوشیار
مصاف دادن
((مَ فّ. دَ))
جنگیدن
تصویری از مصاف دادن
تصویر مصاف دادن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انصاف دادن
تصویر انصاف دادن
به یک چشم نگریستن برابر گرفتن عدالت کردن داد دادن احقاق حق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصار دادن
تصویر حصار دادن
محاصره کردن قلعه بندی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجال دادن
تصویر مجال دادن
فرصت دادن، وقت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجال دادن
تصویر مجال دادن
زمان دادن پروا دادن فرصت دادن وقت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
فرمان دادن فرمان دادن: گر مثالم دهد بمعذوری تا بخانه شوم بدستوری... (نظامی. گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدال دادن
تصویر مدال دادن
نشان دادن نشان بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جنگیدن جنگیدن محاربه کردن: پس بر آن قرار گرفت که مصاف کنند و تاش گرگ پیر بود و چهل سال سپهسالاری کرده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصار دادن
تصویر حصار دادن
((~. دَ))
محاصره کردن، در محاصره قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثال دادن
تصویر مثال دادن
((مِ. دَ))
فرمان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثال دادن
تصویر مثال دادن
فرمان دادن، برای مثال گر مثالم دهد به معذوری / تا به خانه شوم به دستوری (نظامی۴ - ۶۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفا دادن
تصویر صفا دادن
پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفا دادن
تصویر صفا دادن
زدودن چیزی و به آن جلا و رونق دادن، پاک و پاکیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
رده بستن صف زدن صف آرایی کردن: هر کجا زلف او مصاف زند زشت باشد که نافه لاف زند... (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفا دادن
تصویر صفا دادن
((صَ دَ))
طراوت دادن، تراشیدن موی صورت
فرهنگ فارسی معین